خب پارت اول امیدوارم خوشتون بیاد فقط بگم ک من توی هر اسلاید کم نوشته گذاشتم
^^^^^^^^^^^^^^
مهسا : چشمام اروم باز کردم خیی گیج مبهم بودم چشم تار میدیدن درد خیلی بدی توی دستم بود ، میخواستم پاشم که نتونستم به دور اطراف نگاهی انداختم و متوجه شدم تو بیمارستم
اففففف تهیونگ بازم؟!
دفعه بدی حتما در اتاق قفل میکنم پشتش یه جیز سنگین میزارم ، این بار چندمشه بچه
امیدوارم حالا به اون خبر نداده باشه¬.¬..!
در باز شد......
پرستار : اوه خانم به هوش آمدید؟ درد ندارید؟
مهسا : نه درد ندارم ممنون
پرستار :خیلی خوبه نگران نباشد حالتون خیلی زود خوب میشه من به خانوادتون خبر میدم
مهسا : اممم . . . . . کی بیرون میشه بگید؟
پرستار : اون آقا پسری که شمارو آورد به همراه پدرتون
مهسا : میشه به پدرم اجازه ورود ندید!
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
خواهرممممممم
من بدون تو نمیتونمممم
نکنه رفتی
نههههه
اجی جونمممم
تو رو خدااااا
چرا جواب نمیدی
من و دوس نداری باسی؟
داستانت حرف نداشت 💜
مرسیی
یعنی الا واقعا پباممو میبینی مهسا؟
هستی؟